Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-05-01@06:10:59 GMT

قصه «هزار و چهارصد و شصت کیلومتر راه» برای رسیدن به یار

تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۵۹۶۳۶

قصه «هزار و چهارصد و شصت کیلومتر راه» برای رسیدن به یار

به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، مهدیه یزدانی، به رقم‌های توی حسابم نگاه می‌کنم و به لیست کسانی که از ایشان پول می‌خواهم را مرور می‌کنم، بعضی‌هایشان چند ماه است که حق‌الزحمه‌ام را نداده‌اند و هر بار که می‌پرسم امروز و فردا می‌کنند! حالا این منم که روی آن را ندارم که خبر پولی را حقم است بگیرم.

با فضه، دوستم را می‌گویم، که صحبت می‌کنم اولین خاطره‌هایم از سفر پارسال سختی و مریضی و گرمازدگی و تاول پاهایم است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از روزهای داغ تا شب‌های یخ که این وسط ترک می‌خوردیم از شدت گرما، برای امسال هیچ برنامه‌ای ندارم. یادم می‌آید پارسال از حجم آدم‌ها و جمعیت نتوانستم خوب زیارت کنم و بغض زیارت ناتمام آن‌هم در اولین تشرف به کربلا به جانم ماند.

هر بار یاد خاطراتش می‌افتادم اولین چیزی که به ذهنم می‌آمد فقط تعداد دفعاتی بود که از سفرم پشیمان بودم، البته انتخاب کاروان هم در این مورد بی‌تأثیر نبود.

معطلی‌های فراوان خروج از مرز، شب‌های تاریک و ماشین‌هایی که نمی‌دانیم کدام درست است و کدام نیست، آدم‌هایی که گاهی با ایماواشاره هم‌زبان همدیگر را نمی‌فهمیم، راه دور و گرمای عجیب و غریبش که برای ما حسی جدید داشت، نداشتن جای خواب، مسیرهای بسیار شلوغ، خیلی خیلی شلوغ، حالت تهوع و گرمازدگی، تاول پا و شمردن عمودها! آخ چه حس قشنگی بود...

شمردن عمودها...

اما فضه می‌گوید حتی اگر شرایطش را داشته باشد هم نمی‌رود، از حال خراب سال گذشته‌اش در سفر پشیمان است نمی‌خواهد خودش و خانواده را اذیت کند.

من اما این نظر را ندارم، با همه‌ی سختی‌هایش، با همه‌ی چند باری که درراه جانم به لبم رسید و به خودم قول دادم دیگر هرگز در این شرایط به این کشور سفر نکنم، با همه‌ی اتفاقات طاقت‌فرسایش تنها یک مشکل داشتم، بلیت‌های اتوبوس که قیمتشان تا آسمان هفتم می‌رسد. اگر پولم جور می‌شد می‌رفتم، اما اوضاع جور دیگری می‌گفت...

ناگفته نماند، خبر می‌رسد فضه‌ای که حتی در صورت بودن شرایط هم‌دلش نمی‌خواست برود، حالا کرمانشاه است و تا فردا مینشید وسط ایوان نجف. می‌بینی؟ دیوانگی چه احساس قشنگی است!

هرکسی را می‌بینی دنبال گذرنامه است، انگار حتی اگر کسی قصد رفتن هم ندارد بازهم دنبال گذر موقت است به امید اینکه شاید دری به تخته خورد و در میان محالات اتفاقی خوش بیافتد، گرهی باز شود، نوری بتابد و راهی شود.

اربعین میری؟!

اولین سؤال آدم‌ها وقتی به هم می‌رسند این است: اربعین میری؟!

اربعین رفتن حتی در سخت‌ترین شرایط شده یکی از ویژگی‌های آدم‌های خوشبخت، طوری که وقتی کسی جواب این سؤال را با ان‌شاءالله بدهد آدم خوشبختی است که یار او را طلبیده است.

کجای دنیا میلیون‌ها میلیون نفر را دیده‌اید که باتحمل سخت‌ترین شرایط و گرمای ۵۰ درجه و هزینه‌ای بسیار بیشتر از روزهای عادی بخواهند با پای پیاده این‌همه راه بروند برای دیدن کسی آخر هم نتواند درست‌وحسابی کنارش باشند، در شلوغی و خستگی فراوان سلام بدهند و برگردند؟

و عجیب‌تر در کجای دنیادیده‌اید که هزار جور بلا سرشان بیاید و باز برای جا ماندن از سفر شلوغ پردردسر طاقت‌فرسا گریبان‌چاک دهند و نذرونیاز کنند؟

دیوانه‌ایم نه؟ ما دیوانه‌ی حسینیم...

تازه یک چشمه‌ی دیگرش را برایتان بگویم، هزار و چهارصد و شصت کیلومتر راه، اصلاً هم شوخی نیست، برگردید و یک‌بار دیگر بخوانید. بله، هزار و چهارصد و شصت کیلومتر راه، این نزدیک‌ترین مسیر از بجنورد به مهران است!

۱۷ ساعت و نیم طول می‌کشد. خنده‌دار است؟ اصلاً. شوخی است؟ اصلاً! مگر می‌شود تنهایی بنشینی پشت فرمان و همه‌ی راه را یک‌تنه رانندگی کنی و بعد هم ۳روز پیاده‌روی و تاول پا و گرمای ۵۰ درجه و مریضی و حال خراب و بعد هم همین راه را برگری، همین هزار و چهارصد و شصت کیلومتر راه را؟ بله می‌شود اگر پای حب حسین در میان باشد می‌شود.

مثل هزاران زائر خراسان‌شمالی که هر اربعین از سختی راه می‌گویند و هر بار با شوق اولین زیارت برای اربعین و رسیدن به مرکز جهان در ۱۰مین روز صفر بار سفر می‌بندند، مردم خراسان‌شمالی هم سهم زیادی از پارکینگ‌های مهران و شلمچه و خسروی رادارند.

و این تازه اول راه است و آمادگی برای یک هفته بعد، از اربعین که برمی‌گردند رسیده نرسیده دست‌زن و بچه را می‌گیرند یا علی به سمت خورشید ایران. حتماً فاصله‌ی نجف تا کربلا را میدانید، محض یادآوری ۸۰ کیلومتر است و همه‌ی این‌هایی که گفتیم و شنیدید داستان‌های پیاده‌روی ۳روزه عشاق اباعبدالله است، حالا از عشق دیرینه‌ی خراسانی‌ها بگویم از ۲۷۴ کیلومتر راه، از ۴ ساعت رانندگی بدون وقفه، از یک هفته پیاده‌روی، بله یک هفته پیاده‌روی مردم شمال خراسان برای رسیدن به مضجع شریف نور مشهد.

از عشقشان برای دیدن دسته‌های عزای چهل و هشتم و گروه‌گروه هیئتی که ازاینجا راه می‌افتد تا روبروی گنبد امام رضا (ع) عرض ادب کنند.

چهل و هشتمی که اربعین عراقی‌هاست در خاک ایران.

رشته‌ی افکارم مرا پرت می‌کند بین اعداد تاریخ گذرنامه، هنوز یک سال فرصت هست، دستمزد دو هفته تلاش بی‌وقفه‌ام می‌شود دینارهایی که توی دستم گرفته‌ام و هیچ نفهمیدم چه چیزی و چه زمانی مرا به اینجا کشانده، تنها احساسم در لحظه مهدیه ایست سرشار از ذوق که می‌خواهد زنگ بزند و به هرکسی که از شادی‌اش خوشحال می‌شود بگوید دینار عراقی گرفته، می‌خواهد بگوید او پول کربلا را دارد، دارد کوله سفر می‌بندد، می‌خواهد با هرکسی که در نبودش چشم‌انتظار اوست حرف بزند، دلش می‌خواهد وسط پیاده‌رو به آدم‌ها بگوید بایستند و به اویی نگاه کنند که یار طلبیده‌اش، به کسی که راهی کربلاست...

حالا نوبت چیدن مهم‌ترین وسیله‌هاست، قرآن، تسبیح، مهر تربت و سنجاق و پنس‌هایی که برای دختران خادم عراقی گرفته‌ایم، از استرس فردا خوابم نمی‌برد و برای بار چندم استوری دوستانم را باز می‌کنم که راهی شده‌اند، فکر می‌کنم که چقدر حلالیت قبل کربلا قشنگ است، چقدر شبی که از ذوق فردا خوابت نبرد بی‌قراری خوبی است، چقدر آدم موقع این‌جور رفتن‌ها عزیزتر می‌شود؛ این رسم دیرینه‌ی کربلاست،

رفاقت با حسین عزیزت می‌کند!

پایان پیام/ی

منبع: فارس

کلیدواژه: اربعین 1402 پیاده روی اربعین چهل و هشتم پیاده روی آدم ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۵۹۶۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رسیدن به فلسفه زندگی از راه خودشناسی

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، درگیری بیش از اندازه همه انسان‌ها به فضای مجازی و کمرنگ شدن ارتباطات میان فردی در جوامع مختلف از آن دست مسائلی است که در سالیان اخیر توجه بسیاری از تحلیلگران و جامعه‌شناسان را به خود جلب کرده است. از طرفی بسیاری از هنرمندان و نویسندگان نیز از این شرایط استفاده کرده و سوژه اصلی آثار هنری و ادبی‌شان را به مواجهه با این فضای جدید اختصاص داده‌اند. 

در سینما و ادبیات کشورمان نیز هستند هنرمندانی که به این مسئله توجه نشان دادند و آثاری را مرتبط با این فضا تولید کرده‌اند. یکی از جدیدترین آثار این ژانر در زمینه داستان‌نویسی کتاب «چشم‌ها تنها برای دیدن نیستند» است، اثری در ژانر اجتماعی و مفهومی که ۱۰۶ صفحه دارد و انتشارات سیب کال در خوزستان آن را منتشر کرده است. 

این کتاب را مصطفی عظیمی‌فر به رشته تحریر درآورده است و داستان کلی آن در رابطه با یک نویسنده است که تصمیم می‌گیرد یک روز کامل از زندگی را بصورت تحلیلی و نگاه عمیق به محیط پیرامون و جامعه سپری کند. او از ابتدای صبح تا اواخر شب به این سبک از زندگی ادامه می‌دهد. عظیمی فر در این کتاب توانسته از دل  کارهای روزمره زندگی مفهومات و پیام‌های مفیدی را بیرون بکشد. به بهانه انتشار این کتاب گفت‌وگویی با نویسنده آن ترتیب داده‌ایم. 

عظیمی‌فر در رابطه با ایده اصلی که باعث نگارش کتاب «چشم‌ها تنها برای دیدن نیستند» شد، گفت:  با توجه به فراگیر شدن دنیای مجازی و پیشرفت تکنولوژی احساس کردم آدم‌ها کمتر از گذشته‌ ( قبل از همه‌گیر شدن فضای مجازی) رای به با خود بودن و دوستی عمیق با خود می‌دهند. از این رو تصمیم گرفتم کتابی بنویسم که بتواند مخاطب را دعوت به با خود بودن و وقت گذاشتن بیشتر برای خود درونی دعوت کند.

وی در مورد چالش‌های مربوط به نوشتن کتابی با این ایده خاص هم عنوان کرد: در طول یک سالی که برای نوشتن این کتاب وقت گذاشتم با توجه به سبک کتاب مجبور بودم ارتباط‌ عمیق‌تری با خود برقرار کنم. از این رو مجبور بودم بیشتر در محیط پیرامون شنونده باشم. فرقی هم نمی‌کرد این شنیدن شامل شنیدن صحبت‌های آدم‌ها باشد یا حتی گوش دادن به صدای یک رودخانه، به هر حال برای  بهتر شدن کار باید هر چه بیشتر شنونده باشم. این سبک زندگی در طول یک سال برای من سختی‌های زیادی داشت اما خب نتیجه کار باعث شده تا خستگی از تن من تا حدودی خارج شود.

نویسنده این کتاب با اشاره به جزئیات این اثر درخصوص سخت‌ترین بخش نوشتن کتابش هم اظهار کرد: با توجه به اینکه کتاب در قالب یک داستان بلند یک پارچه طراحی شده، فکر می‌کنم مرتبط ساختن مفاهیم و موضوعات مختلف در قالب یک خط داستانی مستقیم سخت‌ترین کار هنگام نوشتن کتاب بوده است.

عظیمی‌فر در پایان سخنانش در خصوص حسی که کتاب «چشم‌ها تنها برای دیدن نیستند» در مخاطب ایجاد می‌کند نیز گفت: فکر می‌کنم مخاطب پس از مطالعه کتاب به این موضوع فکر کند که چقدر در انجام کارهای معمول روزمره فلسفه و مفهوم نهفته است و شاید خود نیز تا حدودی به این سبک از زندگی روی بیاورد و برای او جذاب باشد.

در بخش‌هایی از این کتاب آمده است: 

آنقدر غرق فکر کردن هستم که متوجه نمی‌شوم چه زمانی کنار اجاق گاز رسیده‌ام. آرام آن را خاموش می‌کنم و دوباره راهی نانوایی می‌شوم. در کودکی مسیر خانه تا نانوایی بسیار دور بود. اما در جوانی و میانسالی نزدیک است‌. ولی در دوران پیری دوباره دور خواهد شد.

این یعنی قبل از پیر شدن باید مسیرهای طولانی‌تری را طی کنم تا به مقصدهای تازه‌تر و زیباتری برسم. زیرا اگر چنین نکنم و به مسیرهای نزدیک اکتفا کنم، روزی همین مسیرها بر من چیره خواهند شد و طی کردنشان آرزویی غیر ممکن می‌شود.

بعد از چند دقیقه پیاده‌روی به نانوایی که مشتری همیشگی آن هستم می‌رسم. ولی در کمال تعجب با کرکره‌ای تا انتها پایین آمده مواجه می‌شوم! یعنی چه اتفاقی می‌تواند افتاده باشد؟ نکند امروز روز تعطیل نانوا است و من بی‌خبر هستم؟ صبر کنید صبر کنید یک پیرمرد در حال آمدن است...

کتاب «چشم‌ها تنها برای دیدن نیستند» در قطع رقعی و با کاغذ بالک (نخودی رنگ) از طرف انتشارات سیب کال منتشر شده است. بهای کتاب نیز 250 هزار تومان است. 

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • پیاده روی خانوادگی در شهمیرزاد
  • راه رسیدن به نوآوری، سرمایه‌گذاری بر انسان خلاق است
  • ببینید | عجیب‌ترین طراحی تاریخ فوتبال؛ عبور بازیکنان از خیابان برای رسیدن از رختکن به ورزشگاه!
  • سفر به عتبات یک سفر توحیدی است
  • درآمد ترید در فارکس چقدر است؟
  • (ویدئو) لحظه دلهره‌آور رسیدن طوفان شدید به یک قطار
  • رسیدن به فلسفه زندگی از راه خودشناسی
  • دیدار با خانواده شهید مرزبان حسن بادامکی
  • ۷۰ کیلومتر راهِ روزانه تا رسیدن سرِ کلاس درس روستا
  • داستان فلسطین آنقدر جذاب است که نیازی به تخیل ندارد